«فیلمهای سینمایی» یک فرم روایی جا افتاده در زندگی انسان قرن بیست و یکمی هستند. نشستن پای یک فیلم بر روی پردهی سینما یا نمایشگر خانگی، همذات پنداری با روند فیلم و دنبال کردن داستان امری روزمره در زندگی هر یک از ما است. با این حال، چند سال پس از استقرار سینما در سبک زندگی غربی (و بعدتر شرقی و فراگیری آن)، به سبب ظهور فرم روایی جدیدی به نام «بازیهای ویدیویی»، مفهومی به نام «تعامل» در روایت مطرح شد. اگر چند مورد معدود؛ نظیر یکی از قسمتهای سریال آینهی سیاه (Black Mirror) یا شیوهی نوظهوری در تئاتر که با نام «تئاتر تعاملی» شناخته میشود و همگی متعلق به همین چند سال پیش هستند را در نظر نگیریم؛ مخاطب یک فیلم، سریال، یا هر رسانهی روایتگر دیگری صرفا از حد یک «مخاطب» فراتر نمیرود. ولی در بازیهای ویدیویی، این مخاطب یا بهتر است بگوییم بازی کننده است که روند داستان را به جلو میبرد و به نوعی خود ایفای نقش میکند. در ادامه با آخرین مقالات بازی و نقد نسخهی رایانههای شخصی بازی Heavy Rain همراه دنیای بازی باشید.
با این حال اما بازیهای ویدیویی در مقابل فیلمها از استقلال کاملی برخوردار نیستند و تعاملات بین این دو مدیا، همواره سوژه و بحث مفصلی بین مخاطبین مشترک یا یک طرفهی هر یک از آنها ایجاد کرده است. عدهای معتقدند که بازیهای ویدیویی که نسبت به سینما مدیای بسیار نوپاتری هستند، هنوز نتوانستهاند فرم روایی مختص به خود را ایجاد کنند و در بسیاری از روایتهای خود از «کات سین» یا همان فیلم استفاده میکنند. از طرفی پس از پیدایش بازیهای ویدیویی و مطرح شدن فاکتور «تعامل»، همواره جای خالی این نوع روایت فعال در سینما حس میشود.
فیلمسازی به نام کیج
در این بین اما کسانی هستند که به فکر مستقل کردن و هویت بخشیدن به این دو مدیای در هم تنیده نیستند. این افراد که از زمینهها و شرایط موجود استفاده میکنند؛ بازیسازانی هستند که در تلاشاند تجربهای سینماتیک را برای مخاطبین خود به ارمغان بیاورند (که تعدادشان هم کم نیست) یا فیلمسازانی هستند که برای استفاده از فاکتور «تعامل» به صنعت بازی روی آوردهاند. دیوید کیج(David Cage) که قبل از ورود به حیطهی به صنعت بازیسازی یک کارگردان فیلم بود، یکی از مهمترین افراد دستهی دوم است.
دیوید کیج موسس استودیوی Quantic Dream و کارگردان بازیهای این استودیو، یک فیلمساز است و هر کسی که عناوین این استودیو را تجربه کرده باشد این موضوع را قبول دارد. به عقیدهی من بازیهای این فرد را حتی میتوان در ژانر «شبیه ساز راه رفتن» طبقه بندی کرد؛ ژانری که فاکتور «تعامل» موجود در بازیهای ویدیویی در آن حداقل است و صرفاً به کنترل راه رفتن شخصیت و زدن چند دکمهی از پیش تایین شده، در مواقع از پیش تایین شده خلاصه میشود. با این حال همین حداقل تعامل موجود، کیج را قادر میسازد تا به جای انتخاب یک سناریو و فیلم کردن آن، پلات داستانی وسیعی را در آثار خود به کار گیرد و با استفاده از فاکتور «انتخاب» (انتخاب دیالوگها و اعمال شخصیت) تجربهای متفاوت و پایان بندیهای مختلفی را برای مخاطبین خود رقم بزند.
یکی از بازیهای این استودیو که به عقیدهی بسیاری بهترین داستان روایت شده توسط دیوید کیج است، بارش شدید (Heavy Rain) است. Heavy Rain در سال ۲۰۰۹ توسط سونی به صورت انحصاری برای پلی استیشن ۳ و بعدتر برای پلی استیشن ۴ منتشر شد. بازیکنان دیگر پلتفرمها از تجربهی این بازی محروم بودند تا این که در سال ۲۰۱۹، پس از پایان همکاری استودیوی Quantic Dream و سونی، Heavy Rain (از طریق فروشگاه Epic Game Store) در اختیار کاربران رایانههای شخصی قرار گرفت.
ابری که این بار خوب نبارید
متاسفانه همین که تجربهی بارش شدید روی رایانههای شخصی شروع میشود، پورت خشک بازی روی این پلتفرم و عدم استفاده از حداکثر پتانسیل موس و کیبورد برای تعامل مخاطب با شخصیتهای درون بازی احساس میشود. در واقع میتوان گفت همان کنترلر پلی استیشن به طرز ناشیانهای روی موس و کیبورد پیاده سازی شده است. بارش شدید برای استفاده از توان گرافیکی رایانههای شخصی برخی بهبودهایی را در نماهای بصری، کیفیت بافتها و… انجام داده است، با این حال همچنان گاهاً باگهای گرافیکی در بازی دیده میشوند که البته میتوان آنها را به قدیمی بودن بازی ربط داد.
میدانیم که علاوه بر بارش شدید، دو بازی دیگر استادیوی Quantic Dream که سونی مسئولیت انتشار آنها را بر عهده داشت؛ یعنی Beyond: Two Souls و Detroit: Become Human نیز قرار است برای رایانههای شخصی منتشر شوند. Beyond اوایل مرداد روی Epic Game Store منتشر خواهد شد و در زمان نگارش این متن، دموی رایگان آن در دسترس قرار داشت. پس از تجربهی دموی Beyond باید بگویم که خوشبختانه عملکرد این بازی روی رایانههای شخصی، چه از نظر گرافیکی و چه هماهنگی با موس و کیبورد، بسیار بهتر از بارش شدید است. امیدواریم این عملکرد بهینه در نسخهی نهایی بازی و البته در بازی Detroit نیز دیده شود.
قاتل کیست؟
داستان بارش شدید حول محور یک قاتل سریالی که پسر بچههای بین ده تا پانزده ساله را غرق میکند جریان دارد. نشانهی این قاتل یک اوریگامی (کار دستی کاغذی) است که روی کاور بازی هم دیده میشود. کاور رسمی بارش شدید اوریگامی قاتل را زیر بارش سنگین باران به تصویر میکشد و همین تصویر مفهوم به یاد ماندنی از بازی را برای کسانی که آن را تجربه کردهاند تداعی میکند. جدا از نقاط ضعف خود بازی و انتقاداتی که بدان وارد است، کاور بارش شدید یکی از زیباترین کاور آرتهای تاریخ صنعت بازی است.
روایت بازی حول محور چند قهرمان است که سعی در حل معمای این قاتل سریالی و کشف هویت وی دارند . پدری که پسرش در اختیار این قاتل قرار دارد، یک مامور FBI که برای حل و فصل این پرونده اعزام شده است، یک کارآگاه خصوصی که از طرف والدین کودکان مقتول استخدام شده است و… . هر بخش از روایت این قهرمانها در یک چپتر (یا میتوان گفت سکانس) رخ میدهد. در اوایل این سکانسها از نظر داستانی از یکدیگر مستقل هستند تا اینکه کم کم این خطوط داستانی با یکدیگر برخورد میکنند. البته تاثیر انتخابهای بازیکن و عواقب آنها را نیز نباید نادیده گرفت که گاهاً حتی کوچکترین این انتخابها پایان متفاوتی را برای هر سکانس و به طبع آن کل بازی میتوانند رقم بزنند.
با این حال اما بارش شدید از نظر داستانی بیاشکال نیست. برخی حفرههای داستانی گاهاً در این پلات وسیع به چشم مخاطبین تیزبین میرسد. از طرفی هر چقدر هم که شخصیتی نظیر «ایتن» (Ethen) شخصیت پردازی خوبی دارد، در مقابل برخی شخصیتها نظیر «مدیسون» (Madison) در شخصیت پردازی لنگ میزنند.
با وجود این مشکلات اما تجربهی داستانی بارش شدید، برای افرادی که دنبال داستانهای خوب (نه گیمپلیهای بکش و بورو جلو یا گرافیکهای پر زرق و برق) هستند به یاد ماندنی خواهد بود و کسانی که این عنوان را تجربه کنند، احتمالاً انتخابها و عواقب آنها را جزو خاطرات خود دسته بندی میکنند. بارش شدید به خصوص برای طرفداران داستانها و فیلمهای جنایی و نوآر شدیداً توصیه میشود.
باران از پشت پنجرهی نمایشگر
بارش شدید ده سال پیش منتشر شد و انتشار آن در سال ۲۰۱۹ برای رایانههای شخصی، نه یک ریمیک یا حتی ریمستر نیست، بلکه صرفاً یک پورت جدید است. بنابراین نباید انتظار خیلی زیادی از گرافیک فنی این عنوان داشت، هرچند چندان هم قدیمی و نخ نما نیست که غیر قابل تحمل باشد. به لطف بهبودهای رخ داده در پورت رایانههای شخصی میتوان با گرافیک فنی بازی کنار آمد. در طرف دیگر اما عملکرد بازی در زمینهی گرافیک هنری، هنوز هم با وجود گذشت ده سال تحسین برانگیز است. طراحی کانسپتها و تم خاکستری بازی که تم نوآر منحصر به فردی به آن میبخشد، نشان دهندهی توانایی تیم هنری بارش شدید بوده و هست.
موسیقی بازی کاملاً سینمایی است. دقیقاً همانند یک فیلم سینمایی در مواقع هیجان انگیز قطعاتی با ضرب آهنگ سریع به گوش میرسد و موسیقیهای ملو برای تزریق آرامش در سکانسهای مورد نیاز در نظر گرفته شده است. قطعات استودیویی بازی به خوبی از عهدهی مسئولیت خود یعنی هموارسازی حوزهی شنوایی مخاطب با روند داستان برمیآیند و آلبوم موسیقی خوبی را برای این عنوان تشکیل میدهند. صداگذاری بازی نیز در حد قابل قبولی است و با توجه به بازیگران متفاوتی که برای بازی در نظر گرفته شده بود، حس و حال صوتی شخصیتها هماهنگ با موشن پیکچر خودشان است. با این حال گاهاً ایراداتی در صداگذاری بازی حس میشود.
چه کسی باید به زیر باران برود؟
ساختههای دیوید کیج بازیهای متفاوتی هستند؛ به خصوص بارش شدید. اگر از طرفداران بازیهایی که حجم زیادی از کارها را بر دوش مخاطب میگذارند هستید، احتمالش هست که از تجربهی بارش شدید خوشتان نیاید. اما اگر از طرفداران داستانهای جنایی هستید، یا فیلمبازی هستید که میخواهید مزهی تعامل داشتن و سهیم بودن در داستان را تجربه کنید، بارش شدید عنوانی است که نباید تجربهاش را از دست بدهید.